بُروز انقلاب صنعتی اروپا در اواخر قرن هجدهم میلادی، نقطه‌ی عطفی در رَوَند طبیعی صنایع دستی که از زمان شکل گیری نخستین جوامع انسانی تامین کننده‌ی نیازهای زندگی بود، محسوب می گردد. اختراع و به کارگیری ماشین موجب افزایش سرعت و کاهش قیمت تمام شده‌ی کالاها گردید. در نتیجه‌ی کاربرد وسیع ماشین، ساخت فراورده‌های مختلف تدریجاً از محدوده‌ی فعالیت ‌ها و ابتکارات فردی خارج شد و اثر مستقیم این تحول را محو شدن صنایع دستی به علت عدم جایگزینی نیروی انسانی جوان باید دانست.

آموزش زبان آلمانی

در قرن نوزدهم در اروپا، نهضتی توسط ویلیام موریس به منظور نجات صنایع دستی از نابودی با تاکید بر اصالت و هویت محصولات دست ساز که پاسخ گوی نیازهای روحی انسان بود و ضمناً نیز بستر مساعدی را نیز برای بروز استعدادها و خلاقیت‌های فردی فراهم می سازند، آغاز گردید ولی این جنبش نیز نتوانست از قدرت فزاینده‌ی ماشین بکاهد.

به این ترتیب، امروزه صنایع دستی با همان مفهوم و محتوا که در کشورهای شرقی متداول بوده و بازگوکننده‌ی اصالت و هویت می باشد، به ندرت در اروپا مشاهده می شود و تنها در زمینه‌ی طراحی و استفاده از آن در تولید کالا به صورت طراحی صنعتی فرصتی برای بروز ابتکارات و خلاقیت‌های فردی در عرصه‌ی تولید باقی مانده است. کشور آلمان تا پیش از دستیابی به وحدت در سال ۱۸۴۸ میلادی به صورت حکومت‌های محلی و با اقتصاد بسته اداره می شد. این کشور دارای رشته‌هایی از صنایع دستی با پیشینه ای پانصد تا هفتصد ساله می باشد که از آن جمله می توان شیشه گری، نقاشی و تراش روی شیشه، چاقوسازی در شهر زولینگن و نقره سازی را در ایالت باواریا نام برد. البته سابقه‌ی رشته‌هایی نظیر سنگ تراشی، آهنگری دستی و سفالگری از هزار سال نیز تجاوز می نماید.